هو الاول
کتاب خوب بخوانیم
#لشکر_خوبان
بخش هائی از کتاب
1- آنجا هر اتفاقی که می افتاد ،ما جز خدا یار و پناهی نداشتیم.حس میکردم بیش ازهمیشه به فقر ذاتی خودم واقفم.
بلم آرام وبیصدا پیش میرفت ومن ،مطمئن میشدم که وقت خوبیست برای بزرگ شدن از آن شب هایی که ره صدساله در آن به قدر یک شب کوتاه میشود…گوئی رب العالمین به تمام ذره های جهان امر کرده بود سکوت کنید وبندگان مرا ببینید…
وزش باد اسفندی،صدای به هم خوردن نی ها،موج،صدای قورباغه ها و پرنده ه ها ،همه و همه هیچ بودند و فقط ما بودیم که آب را می شکافتیم تا به تکلیفمان عمل کنیم. همه چیزآنقدر آرام بود که فکرمیکردم در خواب غوطه ورم .فکر میکردم به جهانی دیگر پانهاده ام که انسان درآنجا به وحدت رسیده ومعنای خلیفه اللهی خویش را باز یافته است.
2- همه میدانستند که او (مهدی باکری) بیش از همه ،به بسیجی ها علاقه دارد
عطوفت و دل نگرانی اش نسبت به بسیجی ها از هر کار وکلامش هویدا بود
اما دقت و حساسیت اودر مواردی چون اسراف، آنقدر زیاد بود که حتی بسیجی های محبوبش را هم بازخواست میکرد.
از اینکه کسی کارهای او را انجام بدهد بسیار ناراحت میشد
به رغم مشغله ی بزرگی همچون فرماندهی لشکر ، کوچکترین کارهای شخصی اش را خودش انجام میداد.
- 3- در نبرد قهرمانانه ی سوسنگرد ،به فرماندهی علی تجلایی نیروهایی کمتر ازسی نفر در مقابل چند لشکر مهاجم به سوسنگرد پایداری کردند!
- 4- وصیت نامه اش را برداشتم و خواندم:
- ساعت های آخرعمر من است.لحظه به لحظه به خدا نزدیکتر میشوم. دراین مدتی که درجبهه بودم دریافتم که بهترین،سریعترین و نزدیکترین راه رسیدن به خدا شهادت است.... گریه امانم نمیداد،رشک اشک های دیروز قهرمان،وجودم را آکنده بود،با چه اطمینانی ازشهادتش نوشته بود و چه فلسفه ی زلالی درکلامش موج میزد.
5-محمدشمس قبل از رسیدن به ساحل و در درون آب،با تیراندازی کور دشمن مجروح شده و برای اینکه سروصدایش توجه دشمن راجلب نکند،ازدوستش خواسته بود تا سر او را زیر آب فشار دهد ،او مظلومانه و بی صدا جان داده بود....
6-ترکش ،گلویش را دریده بود.او سعی کرده بود لباس غواصی اش را از تن درآورد تا شاید از فشارلباس کم شود....اما درهمان حال به شهادت رسیده بود...
7-در جریان شناسایی و عبور از اروند وحشی،ما فقط با دشمن روبرو نبودیم ،بلکه عملیاتی که در پیش داشتیم ،عرصه ی نبرد و غلبه ی ایمان و اراده ی انسان برطبیعت بود. ...
- سؤال ؟!
- حرکت برخی مقامات مسئول انقلاب، از کجا به کجا رسیده؟!
.
ما کجای قطار انقلاب ایستاده یا نشسته ایم؟و مشغول چه هستیم؟ - پ.ن ؛
من حسینیه را حسینیه نمی دانم ،مگر اینکه دلاورانی را برای نبرد با دشمن اسرائیلی فارغ التحصیل کند. (امام موسی صدر)
التماس دعا